تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 144394
بازدید دیروز : 113413
بازدید هفته : 292178
بازدید ماه : 290107
بازدید کل : 1899305
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 13 / 3 / 1394

نظام تكوينى و سامان اجتماعى
ياد كرديم كه حضور تربيتىِ «حُجّت»، و حاكميت او در ميان اجتماعات، يكى از آثار وجودى است. بايد بگوييم كه دو جريان، به وجود «حجّت» و خليفه ى خدا، در زمين، بستگى دارد: 
1 ـ سامان داشتن كاينات ارضى. 
2 ـ سامان يافتن اجتماعات بشرى. 
جريان نخست ـ مربوط است به تداوم نظم و تكوين در جهان. 
جريان دوم ـ مربوط است به سامان يافتن زندگى و حركت انسان. 
به تعبير ديگر: جريان اول مربوط است به «ولايتِ تكوينى» و جريان دوم مربوط به «ولايت تشريعى». پيداست كه جريان نخست اصل است و مقدم است و اهمّ است و اعم. و اگر در زمانهايى جريان دوم ـ كه فرع است و مؤخَّر است نسبت به جريان اول و مهمّ است و عام نه اهمّ و اعمّ ـ بطور كامل قابل اجرا و انفاذ نبود، جريان نخست پابرجاى و استوار خواهد بود; و جز اين نتواند بود. بنابراين غيبت در موردِ «حضورِ كائناتىِ امام» هيچ مفهومى ندارد; چنانكه در بحث «غيبت شأنيّه» ياد كرديم. 
پس آنچه در مورد لزوم حجّت و حتميّت وجود او در درجه ى نخست اهميّت قرار دارد، «حضور» اوست در جهان; نه «ظهور» او در ميان مردمان. و به اصطلاح علماى منطق: لزوم حجّت اعم است از غيبت و ظهور، نه اينكه مساوى است با ظهور. 
اكنون براى حسن ختام اين فصل و تأييد آنچه در اين مقوله گفته شد و هم تيمن و تبرّك استشهاد مى جوييم به كلام امام اهل يقين وصىِّ اوصيا و مقتداى صِدّيقين، حضرت اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ : 
«اللّهمّ بَلى! لا تَخْلُو الأرض، مِن قائِم للّهِ بِحُجَّة، إمّا ظاهِراً مَشهوراً، وإمّا خائِفاً مَغموراً، لَئَلاّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللّهِ وَبَيِّناتُهُ . . .» (54). 
ـ بار خدايا! البته چنين است كه زمين از حجّت خدا تهى نخواهد ماند، چه او آشكار باشد و شناخته، و چه (بنا به علتها و حكمتها) نگران از ستمكران و در پهناور گيتى و مجامع ـ نهان. اينچنين است (و حجّت همواره هست)، تا تداوم حجّتها و بيّنات الاهى از هم نگسلد . . . 
بهره ورى از امام غائب
روايات متعدّدى در مورد ترسيم ثمرات و فوايد وجود گرانمايه ى امام غائب ـ ارواحنا فداه ـ رسيده كه در آن چگونگى بهرهورى از وجود مبارك آن حضرت نيز بيان شده است. برخى را به تناسب بحث، مى آوريم: 
1 ـ از «جابر بن عبداللّه انصارى» است كه از پيامبر گرامى ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ پرسيد: 
«هل ينتفع الشيعة بالقائم 
ـ عليه السلام ـ في غيبته؟»
آيا شيعيان در زمان غيبت «قائم» از وجود مبارك او بهرهور مى گردند؟ 
پيامبر ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ پاسخ داد: 
«إي والذي بعثني بالنبوّة إنّهم لينتفعون به ويستضيئون بنور ولايته في غيبته، كإنتفاع النّاس بالشمس وإن جلَّلَها السحاب» (55). 
آرى! سوگند بخدايى كه مرا به رسالت برانگيخت، آنان در غيبت او، از وجودش بهره مند مى گردند و از نور ولايت و امامت او، نور و روشنايى براى زندگى خويش مى گيرند، درست همچون بهرهور شدن از خورشيد، اگر چه ابرها چهره ى آن را بپوشانند. 
2 ـ «سليمان بن اعمش» از امام صادق ـ عليه السلام ـ آورده است كه فرمود: 
«لم تَخْلُ الأرض مُنْذُ خَلَق اللّه آدم من حجّةِ للّه فيها، ظاهر مشهور، أو غائب مستور، ولا تخلو إلى أن تقوم الساعة من حجَّةِ للّه فيها، ولولا ذلك، لم يُعبد اللّه».
زمين از آفرينش آدم تا كنون و تا هميشه ى تاريخ، از حجّت خدا تهى نخواهد بود، خواه حجّت حق ظاهر و آشكار و شناخته شده باشد، يا بنا به مصالحى، نهان و پوشيده. و تا رستاخيز نيز چنين خواهد بود، كه اگر جز اين باشد خداى يگانه پرستيده نمى شود. 
سليمان مى گويد، گفتم: «سرورم! مردم چگونه از امام غائب از نظر، بهرهور مى گردند؟» 
حضرت فرمودند: 
«كما ينتفعون بالشمس إذا سترها السحاب»(56).
همانگونه كه جهان و جهانيان از خورشيد بهرهور مى گردند گرچه ابر، چهره ى آن را پوشانده باشد. 
3 ـ و درست نظير همين روايت، از چهارمين امام نور، حضرت سجّاد ـ عليه السلام ـ نيز آمده است(57). 
4 ـ و نيز در توقيع مباركى كه از سوى حضرت مهدى ـ عليه السلام ـ صادر شده است، در اين مورد به «اسحاق بن يعقوب» كه يكى از خوبان است، مرقوم داشته است كه: «. . . وأمّا وجه الانتفاع بي في غيْبتي فكالإنتفاع بالشّمس إذا غيّبها عن الأبصار السّحاب . . .» (58) 
امّا چگونگى بهرهورى جامعه و مردم از من در عصر غيبت، درست همانند بهرهورى زمين و پديده هاى آن از خورشيد است، به هنگامى كه ابر آن را از چشمها بپوشاند.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 13 / 3 / 1394

وساطت در فيض تكوينى
هر گونه فيضى كه از مبدأ فياض مى رسد، از طريق واسطه ى فيض افاضه مى گردد. در واقع فيض اعظم خود واسطه ى وجود و خلقت است. و به اعتبارى خلقت اصلى خودِ اوست. او نخستين خلق است و سبب پديد آمدنِ ديگر مخلوقات. و فيض الاهى پيوسته از طريق او و امتداداتِ وجودىِ او به كاينات ايصال مى گردد. كسب فيض از مبدأ مُفيض، نيازمند به واسطه ى قابل است. واسطه ى قابل به قابليت خود فيض را كسب مى كند و به مستفيض مى رساند. 
به تعبيرى ديگر در اينكه همه ى هستى و سراسر كاينات و آنچه در عالم وجود هست ـ مجردات همه . . . و ماديات همه ـ از ذره و كوچكتر از ذره، تا كهكشانها و بزرگترين جهانها و عوالم، تمام به فعل الاهى تحقّق يافته است، سخنى نيست; فعل الاهى صادر از مشيّت و اراده است. و از مشيتِ غنىِّ مطلَق و اراده ى جواد على الاطلاق افاضه و انعام مقصود است. بلكه بايد گفت: متعلَّق مشيت، همان افاضه و انعام است. حال، سخن در اين است كه اين فيض رسانى (افاضه) به موجودات، بىواسطه است يا با واسطه؟ 
واقع اين است كه تعلق فيض به موجودات عالى و دانى با واسطه است. و واسطه ى فيض نيز فيض است، بلكه حقيقت فيض همان است ـ چنانكه ياد شد. 
حقيقت ولايت مطلقه همان فيض است و واسطه ى رسيدن فيض به ديگر كاينات. نفس ولىِّ مطلق «وعاءِ مشيّت» است و مبدأ سَرَيان فيض الاهى است، و سرچشمه ى فَيَضانِ جود و وجود و ديگرِ فيوضات است به موجودات. 
بنابراين نفس ولى (پيامبر يا امام) صاحب چنين مركزيتى است در بطن هستى. و ملكوت او معبر تداوم هستى و فَيَضانِ جود و تسلسل آفرينش وجود است. از اين رو در احاديث بسيارى آمده است كه اگر حجت نباشد زمين نابود خواهد شد(39) 
به بيان ديگر جهان جهان سببيّت است; همه چيز حساب شده است و بر اساس وسايط و اندازه و تقدير، تقديرى از سوى مقدِّرِ عليم حكيم. در نفس همين جريان سببيّت، و تقدير ازلى عظيم، وجود ولىّ، نخستين نقطه ى فَيَضان است، و مبدأ فَيَضانهاى ديگر. بدينگونه ولى، در بطن و متن هستى جاى دارد. و او خود، سبب همه ى افاضه ها و انعامهاست: هستى ولى، سببيّت دارد براى هستيهاى ديگر. 
اين امر، در نظام حكيمانه ى وجود، چنان عام و شامل است ـ و در واقع قانون است ـ كه مى بينيم حضرت آدم صَفىُّ اللّه ـ عليه السلام ـ نيز در مقام استفاضه ى توبه، بايد وسيله اى بجويد و تلقّىِ «كلمات»(40)كند (فَتَلَقّى آدمُ مِن رَبِّهِ كَلِمات فَتابَ عَلَيْه )(41). «فاء»، در تعبير «فَتابَ»، براى تفريع و ترتيب است و اشاره است به همين تَرَتُّب و عليّت. 
وساطت در فيض تشريعى
در امر هدايت انسان و تشريع قوانين و تعيين احكام و بيان «صراط مستقيم» نيز امر همينگونه است. امر هدايت و تشريع، خود فيضى عظيم است و افاضه اى بزرگ. پس اين امر نيز نيازمند واسطه ى قابل است. بايد نفوس قابل، وحى و هدايات و آيات الاهى را دريافت كنند و به بشريّت برسانند و بياموزند. اينگونه نيست كه هر نفسى مستعد قبول وحى باشد و هر كسى يا هر قومى خود، پيامبر خود و امام خود باشند. بايد واسطه ى فيض ـ كه مستعد پذيرفتن وحى است ـ بيايد و نفوس را تزكيه كند و كتاب و حكمت تعليم دهد. اين حقايق در «قرآن كريم» ياد شده است. و مبعوث ساختن و فرستادن معلم هدايت جزء نعمتهاى الاهى به شمار آمده است، نعمتهاى بزرگ، كه خداوند آن را با تعبير (لَقَد مَنَّ اللّه . . .
)(42) ذكر فرموده است. 
بشر خودبخود نمى تواند به كشف حقايق برسد و به پايگاه عالى خداشناسى و توحيد دست يابد و «تكليف الاهى» خود را بشناسد(43). بشر نمى تواند مسائل جهان بعد را بفهمد و بدون تعاليم آسمانى و گفتار انبيا از آن دانستنيها آگاه گردد و آنچه براى «حيات جاويد» لازم است و توشه ى آن راه و وسائل آن حيات است، تشخيص دهد. بشر نمى تواند شكل اعمال تكاملى و حكمت و اسرار آنها را بيابد و راه حركت صحيح و مستقيم را كشف كند. عقل نيز براى وصول به اين مقصدها كافى نيست(44). عقل به منزله ى چراغى بيش نيست. اگر راه را به او نشان دادند، چه بسا بتواند آن را بپيمايد; اما نه خود مى تواند اصل راه را پيدا كند و نه مى تواند مستقيم بودن راهى را ـ اگر خود پيدا كرد ـ تضمين نمايد(45). اين است كه عقل نيز خود نيازمند به مددرسانى و دستگيرى است. اين چراغ پيوسته به ريختن زيت و روغن و پيراستن فتيله نيازمند است. پس در فيض هدايت نيز بايد به انسان مدد برسد و دست بشر گرفته شود و عقل او به استوارى و استوار روى وادار گردد. 
واسطه ى فيض تكوينى و واسطه ى فيض تشريعى در مصداق خارجى يكى است: پيامبر و به نيابت از پيامبر، امام. در پيامبر اكرم ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ مرتبه ى كامل ولايت و رسالت تحقّق يافته است. در ائمه ى طاهرين ـ على و اولاد على ـ عليهم السلام ـ ـ نيز هم ولايت است و هم امامت، كه نيابت از رسالت است. اينان هم واسطه ى فيض تكوينند. 
لَولا وُجودُهُمْ لَمْ تَأْوِ صورَتُنا إلى الهَيُولى، فَلَمْ نَخْرُجْ مِنَ العَدَمِ 
و هم واسطه ى فيض تشريع، 
بِآلِ مُحمّد عُرِفَ الصَّوابُ وَفي أبياتِهِم نَزَلَ الكِتابُ 
از اين رو در تعاليم دينى ما آمده است: «بنا عبد اللّه و بنا عرف اللّه»
(46) بوسيله ى ما خداوند پرستش مى شود و بواسطه ما او شناخته خواهد شد.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 13 / 3 / 1394

كوتاهى مردم
يكى از مهمترين انگيزه هاى پنهان زيستى و رازهاى غيبت حضرت حجّت ـ ارواحنا فداه ـ اين است كه مردم به حمايت و اطاعت آن حضرت برنخاستند و در وفا به پيمان ولايت، همداستان و يكدل نگشتند. يعنى بايد علت اساسى غيبت را در خود مردم جستجو كرد و بايد جامعه را مسئول آن دانست. 
چرا كه خود در نامه اى فرمود: ولو ان اشياعنا ـ وفقهم اللّه لطاعته ـ على اجتماع من القلوب في الوفاء بالعهد عليهم، لما تأخّر عليهم اليمن بلقائنا ولتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا على حق المعرفة وصدقها منهم بنا، فما يحسبنا عنهم إلاّ ما يتصل بنا مما نكرهه ولا نؤثره منهم
(33)، اگر شيعيان ما ـ كه خداوند بر طاعتش موفقشان دارد ـ هم دل و هم رأى مى شدند كه بر عهدى كه بر گردن آنهاست عمل كنند، هرگز سعادت ديدار ما از آنان به تأخير نمى افتاد و رستگارى با ديدار برخاسته از معرفت حقيقى و صدق راستين درباره ما به سوى آنان سرعت مى گرفت. 
ليكن آنچه ما را از ايشان دور نگاه داشته كردارى ست كه از آنان به ما رسيده و آن را زشت مى داريم و از آنان روا نمى شماريم. 
آرى! مسلم است وقتى جامعه پذيرش حجت الاهى را نداشته باشد و از فرمان او اطاعت نكند، حجّت خدا خانه نشين مى شود و اگر در خانه راحتش نگذارند و قصد جانش كنند، غائب مى شود و به زندگى پنهانى پناه مى برد، تا وقتى كه شرايط ظهورش فراهم آيد و مردم با جان و دل دستوراتش را اجرا كنند. 
حضرت اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ بر منبر مسجد كوفه فرمودند: 
«واعلموا أنّ الأرض لا تخلو من حجّة للّه عزّ وجلّ ولكن اللّه سَيُعمي خلقه عنها بظلمهم وجورهم واسرافهم على أنفسهم» (34). 
«بدانيد كه زمين از حجّت خدا خالى نمى ماند، امّا خداوند در اثر ظلم و ستم و اسراف بر نفس (گناهان) مردم آنان را از ديدن او كور و محروم خواهد ساخت». 
فقيه بزرگوار و محقق عاليمقام مرحوم علاّمه حلّى ـ قدس سره ـ ، در شرح اين جمله ى خواجه نصيرالدين طوسى كه گفته است: «وجودهُ لطفٌ وتصرُّفُه لطف آخر وعدمه منّا» وجود امام معصوم لطف است و زمامدارى و تصرف او در كارها لطفى ديگر و فقدان وى از ناحيه ى مردم است. مى نويسد: 
تماميت و كامل شدن لطف امامت به سه امر بستگى دارد: 
1 ـ آنچه مربوط به خداوند تبارك و تعالى است و آن آفرينش وجود امام است و دادن قدرت و علم به او و معرفى وى به نام و نسبش، كه اينها را خداوند متعال انجام داده است. 
2 ـ آنچه در رابطه با خود امام است و آن اين است كه امامت را بپذيرد و بر دوش كشد، و امام نيز وظيفه اش را به انجام رسانده است. 
3 ـ آنچه بر مردم واجب و لازم است و آن اينست كه با امام مساعدت نمايند، او را يارى كنند، دستوراتش را بپذيرند و فرمانش را اطاعت كنند، امّا مردم در اجراى اين مسئوليت، كوتاهى كردند و وظايف خود را نسبت به امام انجام ندادند، پس علت كامل نشدن لطف امامت از سوى مردم است، نه از جانب خداوند تبارك و تعالى و نه از ناحيه ى خود امام. 
بنابراين اگر مردم به حسن اختيار بار مسئوليت خود را به دوش كشند و از امام زمان شان اطاعت و حمايت كنند، لطف امامت كامل گشته و حجت خدا زمام امور جامعه را به دست مى گيرد و ملّت را به سعادت مى رساند; اما اگر به سوء اختيار امام را وا گذارند و دستوراتش را بكار نبندند، از كامل شدن لطف امامت مانع شده و زمام امور مملكت را به نااهلان و جاهلان سپرده به انحراف و گمراهى دچار مى شوند و اگر به اين مقدار هم قناعت نكرده، بر قتل امام مصمم گردند; حجت خدا غائب مى شود.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 13 / 3 / 1394

فرهنگى، روانى 
از جمله اسرار غيبت امام ـ ارواحنا فداه ـ آن است كه در دوران غيبت ملل جهان به تدريج براى ظهور آن مصلح حقيقى و سامان دهنده وضع بشر آمادگى علمى و اخلاقى و عملى پيدا كنند، زيرا ظهور آن حضرت مانند ظهور پيامبران و ديگر حجتهاى خداوند نيست كه بر پايه اسباب و علل عادى باشد، چرا كه روش آن بزرگوار در رهبرى جهان مبنى بر حقايق و حكم بواقعيات و ترك تقيّه و شدت در امر به معروف و نهى از منكر و مؤاخذه ى سخت از كارگزاران و صاحب منصبان و رسيدگى بكارهاى آنها است; كه انجام اين امور نياز به تكامل علوم و معارف و ترقى و رشد فكرى و اخلاقى بشر دارد; بطورى كه استعداد عالم گير شدن تعاليم اسلام و جهانى شدن حكومت قرآن فراهم باشد. 
نيروى انسانى 
امر بسيار جالب و مهم و بسيار مغفول، امر آمادگى نظامى در عصر انتظار است. انسانى كه منتظرِ قيامى بزرگ و انقلابى خونين و شورشى شعلهور و درگيريى عظيم و جهانى است، ممكن است كه خود هيچ گونه آمادگى براى حضور در اين درگيرى و كمك به اين انقلاب نداشته باشد؟ 
مسلمان بايد هميشه آمادگى نظامى و نيروى سلحشورى داشته باشد، تا به هنگام طلوع طلايع حق، به صف پيكارگران ركاب مهدى ـ ارواحنا فداه ـ بپيوندد، و در آن نبرد بزرگ حق و باطل حماسه آفريند و كمك رساند و حضور فعال داشته باشد. 
در اينجا تعليمى است خورشيد سان و دستورى است درخشان از حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السلام ـ امام در اين تعليم حوزه ى منتظران را فرا مى خواند تا همواره نيرومند و مسلح باشند و دوره ى انتظار مهدى ـ ارواحنا فداه ـ را با دست پر به سر آورند: 
«لِيعدَّنَّ أحدكم لخروج القائم ولو سهماً. فإنّ اللّه إذا علم ذلك من نيَّتِه، رجوت لان ينسئَ في عمرهِ حتّى يدركه، ويكون من أعوانه وأنصاره»
(22). 
«بايد هر يك از شما براى خروج قائم اسلحه تهيه كنند، اگر چه يك نيزه، چون وقتى خداوند ببيند كسى به نيّت يارى مهدى اسلحه تهيه كرده است، اميد است عمر او را دراز كند تا ظهور را درك نمايد و از ياوران مهدى باشد [تا براى اين آمادگى، به ثواب درك ظهور برسد]. 
دورى از ظالمان
در تشرفى كه جناب على بن مهزيار اهوازى خدمت امام عصر ـ عليه السلام ـ داشتند حضرت بيان مى فرمايند كه: 
پدرم ـ امام حسن عسكرى ـ عليه السلام ـ ـ از من عهد گرفته كه جز در جاهاى مخفى و دور از چشم مردم سكونت نكنم; به خاطر اين كه از اذيت و آزار گمراهان در امان باشم تا زمانى كه خداى تعالى اجازه ى ظهور بفرمايد. 
و به من فرموده است: فرزندم، خدا در شهرها و دسته هاى مختلفِ مخلوقاتش هميشه حجّتى قرار داده است تا مردم از او پيروى كنند و حجّت بر خلق تمام شود. فرزندم تو كسى هستى كه خداى تعالى او را براى اظهار حق و محو باطل و از بين بردن دشمنان دين و خاموش كردن چراغ گمراهان ذخيره و آماده كرده است. پس در مكانهاى پنهانِ زمين زندگى كن و از شهرهاى ظالمان فاصله گير و از اين پنهان بودن وحشتى نداشته باش; زيرا كه دل هاى اهل طاعت به تو مايل است مثل مرغانى كه به سوى آشيانه پرواز مى كنند و اين دسته كسانى هستند كه به ظاهر در دست مخالفان خوار و ذليل اند، ولى در نزد خداى تعالى گرامى و عزيز(23). 
امام باقر ـ عليه السلام ـ مى فرمايد: 
«إذا غضب اللّه تبارك وتعالى على خلقه، نحّانا عن جوارهم» (24) 
هنگامى كه خداى تبارك و تعالى بر مردمان خشمگين شود، ما را از مجاورت آنها دور مى سازد.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 13 / 3 / 1394

 

آزمايش مردم
امتحان و آزمايش يكى از حكمت هاى غيبت ولى زمان ـ ارواحنا فداه ـ مى باشد كه خود از سنتهاى الاهى است. 
خداوند، بندگان خويش را با آزمايش هاى گوناگونى به بوته ى امتحان مى سپارد; از اين رو كسانى كه به خدا و پيام آورش و هر آنچه آن حضرت در مورد حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ آورده است، ايمان بياورند; ديگر درازى غيبت آن گرانمايه هر اندازه اى كه باشد و انتظار غمبار او هر چند طولانى گردد، از ثبات قدم و ايمان عميق و تزلزل ناپذير آنان نمى كاهد; اما نفاق پيشگان فرصت مناسبى براى استهزاء و ياوه گويى درباره اين انديشه ى والا و عقيده ى مقدس مى يابند و آيات قرآن و روايات پيامبر ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ در اين مورد را به ديوار مى كوبند و همه را كنار مى گذارند كه اين منش باطل گرايان در همه ى عصرها و نسل هاست. 
از امام كاظم ـ عليه السلام ـ آورده اند كه در مورد غيبت حضرت مهدى ـ عليه السلام ـ فرمود: 
«انّما هي محنة من اللّه عزّ جلّ، امتحن بها خلقه . . .» (16). 
غيبت آن حضرت، رنج و آزمايشى از جانب خداست كه بندگان خويش را بدان مى آزمايد. 
روشن است كه معنا و مفهوم امتحان اين نيست كه خداوند از واقعيت كار بندگانش آگاه نيست و آنچه در درون دارند، تا آزمايش نكند نمى داند; نه هرگز! بلكه خداوند به هر چيزى داناست از آنچه در سينه ها مى گذرد آگاه است و چيزى بر او مخفى نمى ماند كه قرآن در اين باره مى فرمايد: 
(أحسب النّاس أن يتركوا أن يقولوا آمنّا وهم لا يفتنون ولقد فتنّا الذين من قبلهم فليعلمنّ اللّه الذين صدقوا وليعلمنّ الكاذبين )(17). 
آيا مردم پنداشته اند همانقدر كه گفتند: ايمان آورديم، به حال خود رها مى شوند و آزمايش نخواهند شد؟ ما كسانى را كه پيش از آنان بودند آزموديم (و اينان را نيز مى آزمائيم) بايد علم خدا در مورد كسانى كه راست مى گويند و كسانى كه دروغ مى گويند، تحقّق يابد. 
حال اين آزمايش در قالبهاى گوناگونى طراحى خواهد شد: سختى ها و دين و ايمان

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 12 / 3 / 1394

 

ممكن است اين قدرت استتار و اختفا از برابر ديدگان را معجزه اى از معجزات حجّت خدا و ولىّ او امام مهدى ـ ارواحنا فداه ـ بدانيم، زيرا معجزه آن است كه ديگران از آوردن آن ناتوان باشند.

معجزه نوعى مبارزه طلبى با طبيعت نيز هست و همانگونه كه تفسير و تحليل اعجاز در پرتو قوانين مادّى و طبيعى ممكن نيست، استتار و اختفاى وجود گرامى امام مهدى ـ ارواحنا فداه ـ نيز با اين مفهوم و بيان، از مسائل معنوى و حقايق، فراتر از جهان مادّه و طبيعت است و آن حضرت در پرتو اين قدرت خدادادى مى تواند هرگاه اراده فرمود در برابر ديدگان، ظاهر و آشكار گردد و هرگاه خواست پنهان و ناپديد. 
احتمال ديگر اين است كه: آن حضرت با همان قدرت اعجاز، در ديدگان نظاره گر، به گونه اى تأثير و تصرّف نمايد كه آنان نتوانند جمال دلآراى او را بنگرند و اين كار از اولياى خدا كه داراى قدرت تصرّف در جهان آفرينش هستند، بعيد نيست. 
معناى غيبت و چگونگى آن
غيبت را مى توان در اينجا به چند معنى تفسير كرد: 
1 ـ نخست بدين مفهوم كه آن حضرت در درون جوامع بشرى زندگى نمى كند و در دسترس مردم نيست ـ تا بسان ديگر انسانهاى عادى هر كس خواست او را ببيند و آشنا و بيگانه و دوست و دشمن او را ملاقات كنند ـ . 
2 ـ دومين معناى غيبت اين است كه: حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ در ميان همين جامعه و همين انسانهاست اما به قدرت خدا هرگاه اراده كند از برابر ديدگان آنان غايب مى گردد و ديدگان مردم ـ با اينكه آن حضرت موجود و حاضر است ـ او را نمى بينند; همانگونه كه موجودات ديگرى چون فرشتگان، ارواح و . . . را ـ با اينكه به نص قرآن شريف همه در ميان جامعه ها هستند و در اين جهان موجودند، اما نمى بينند. 
3 ـ سومين معناى غيبت اين است كه آن حضرت در ميان مردم و جامعه زندگى مى كنند و حتى بنا بر رواياتى افراد جامعه آن حضرت را رؤيت مى نمايند در حالى كه وى را نمى شناسند. 
آنچه بديهى ست و بنا بر احاديث ضرورى مى باشد اينكه معناى نخست به طور كلى و عمومى قابل پذيرش نيست. چه آنكه او ولى خدا و هادى و راهنماى حق خواهان است در نتيجه مى بايست به هنگام بروز ضرورتها و مصلحتها در جامعه مؤثر باشد، زيرا او براى انسان و هدايت او مأموريت يافته است. لذاست كه آنچه از احاديث ائمه هدى ـ عليهم السلام ـ استفاده مى شود. آميزه اى از معناى دوم و سوم است. هم هست ـ براى مشتاقان سالك ـ و هم نيست، ـ در نظر ظالمان و بد خواهان ـ در اين باره به سه آيه از قرآن كريم و سخنان ذيل آن اشاره مى كنيم. 
1ـ خداوند در قرآن مى فرمايد: (وجعلنا من بين أيديهم سدّاً ومن خلفهم سدّاً فأغشيناهم فهم لا يبصرون )(1). 
وما در برابر آنان ديوارى كشيديم و در پشت سرشان (نيز) ديوارى و بر ديدگانشان نيز پرده اى افكنديم تا نتوانند بنگرند و ببينند. 
در مورد اين آيه مفسّرين از «عبداللّه بن مسعود» روايت كرده اند كه: حق ستيزان قريش بر درب خانه پيامبر ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ گرد آمدند تا با او درگير شوند، آن حضرت با نام خدا از خانه خارج گرديد و مشتى خاك بر سر و روى آنان پاشيد و آنان با اينكه حاضر بودند آن حضرت را نديدند. 
و نيز از «ابن عباس» آورده اند كه: قريش درب خانه پيامبر ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ اجتماع نمودند و گفتند: «اگر محمّد بخواهد داخل خانه شود، همگى بصورت يكپارچه بر ضد او بپا خواهيم خواست». 
امّا پيامبر گرامى ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ وارد شد و خدا در برابر ديدگان و پشت سر آنان ديوارى قرار داد كه آنان پيامبر ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ را نديدند. پيامبر نماز خواند و به خانه بازگشت و مشتى خاك بر سر و روى آنان پاشيد و آنان آن وجود گرانمايه را نديدند. هنگامى كه پيامبر از آنجا گذشت، قريش خاك و گرد و غبار را كه در هوا پراكنده بود ديدند و گفتند: «اين همان سحر و جادوى «ابن ابى كبشه»(2) يعنى محمّد ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ است»(3). 
طبرى، در تفسير آيه ى مباركه روايتى آورده است كه: ابو جهل گفت: «اگر محمّد را ببينم، چنين و چنان مى كنم». كه اين آيه شريفه نازل گرديد: 
(إنّا جعلنا في أعناقهم أغلالاً فهي إلى الاذقان فهم مقمحون وجعلنا من بين أيديهم سدّاً ومن خلفهم سدّا )(4). 
ما در گردنهاى آنان غلهايى قرار داديم، از اين رو، سرهايشان بسوى بالاست و نمى توانند پايين بياورند. و ما در برابر آنان، ديوارى كشيديم و در پشت سرشان (نيز) ديوارى و بر ديدگانشان نيز پرده اى افكنديم تا نتوانند بنگرند و ببينند. 
عكرمه كه اين روايت را آورده است مى گويد: پس از فرود آمدن اين آيه ى شريفه قريش به ابو جهل مى گفتند: «اين محمّد است». امّا او، آن وجود گرانمايه را نمى ديد و مرتب مى گفت: «كو؟ كجا ؟ . . . محمّد كجاست؟»(5) 
2 ـ خداوند مى فرمايد: (وإذا قرأت القرآن جعلنا بينك وبين الذين لا يؤمنون بالآخرة حجاباً مستوراً )(6). 
(اى پيامبر!) هنگامى كه تو قرآن تلاوت نمايى، ما ميان تو و آنانى كه به قيامت ايمان ندارند، پرده اى ستبر قرار مى دهيم. 
در تفسير اين آيه ى مباركه آمده است كه منظور از: (الّذين لا يؤمنون بالآخرة ) عبارتند از: «ابو سفيان»، «نضر بن حرث»، «ابو جهل»، و «امّ جميل» همسر ابو جهل كه نسبت به پيامبر ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ شرارت بيشترى مى كردند و خداوند پيامبر ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ را به هنگام تلاوت قرآن از برابر ديدگان آنان پوشيده مى داشت، آنان به سراغ حضرت مى آمدند و از كنارش مى گذشتند امّا او را نمى ديدند. 
نكته اى كه در اينجا جلب نظر مى كند و انسان را به شگفتى وا مى دارد اين است كه قرآن مى فرمايد: (حجاباً مستوراً ) پرده اى نهان و ناپيدا.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی